دو روایت متضاد از جمعه سیاه؛ | چگونه «تئوری توطئه» جای حقیقت را گرفت؟

رویداد ۲۴| در ابتدای کار درک ماهیت تئوری توطئه ضروری است. تئوری توطئه، صرفاً یک «خبر دروغ» نیست، بلکه یک چارچوب تفسیری و یک جهانبینی کامل است که در شرایط بحران، اضطراب و بیاعتمادی اجتماعی، جذابیت پیدا میکند. ویژگیهای اصلی این چارچوب عبارتند از:
جهانبینی دوآلیستی (مانوی): جهان به دو اردوگاه خیر و شر مطلق تقسیم میشود. در این نگاه، هیچ پدیدهای تصادفی یا حاصل سوء مدیریت و پیچیدگیهای اجتماعی نیست، بلکه نتیجهی مستقیم نبرد میان این دو نیرو است.
ابطالناپذیری: منطق تئوری توطئه به گونهای است که هرگونه شواهد متناقض، به عنوان بخشی از خودِ توطئه و تلاشی برای پنهان کردن حقیقت تفسیر میشود. فقدان مدرک، خود دلیلی بر قدرت و هوشمندی توطئهگران است.
بیرونیسازی مسئولیت و خلق سپر بلا (Scapegoating): مهمترین کارکرد تئوری توطئه، یافتن یک دشمن خارجی یا یک گروه اقلیت داخلی به عنوان مسئول تمام مشکلات است. این فرآیند، گروههای درگیر را از نیاز به خودانتقادی و پذیرش مسئولیت اشتباهات خود مبرا میسازد و با ایجاد یک دشمن مشترک، انسجام داخلی را تقویت میکند.
ادعای دسترسی به دانش پنهان: نظریهپردازان توطئه، خود را افشاگران حقایقی میدانند که از چشم عموم پنهان مانده است. این ادعا، به آنها و پیروانشان حس برتری و آگاهی ویژهای میبخشد.
جامعه ایران در آستانه انقلاب، با توجه به دههها سانسور، فقدان رسانههای آزاد و بیاعتمادی عمیق میان دولت و ملت، بستر ایدهآلی برای رشد چنین تفکری بود. واقعه ۱۷ شهریور، این پتانسیل را به فعلیت رساند.
تحلیل روایت اول: توطئهی صهیونیسم و بیرونیسازی خشونت دولتی
گفتمان رسمی پس از انقلاب، برای تبیین کشتار میدان ژاله، روایتی را توسعه داد که مسئولیت اصلی را متوجه یک عامل خارجی، یعنی اسرائیل، میکرد. این روایت، که در منابع متعددی از جمله کتاب «نهضت روحانیون ایران» نوشته علی دوانی بازتاب یافته، چنین است:
«کشتار شرم آور و بی رحمانه جمعه سیاه دنیا را تکان داد... شاهدان عینی همان روزها میگفتند افرادی را دیدهاند که در میان نظامیان شکل غیر ایرانی داشتهاند و گویا اسرائیلی بودند، ولی آن موقع بیش از این دلیلی در دست نبود که شرکت سربازان اسرائیلی و یهودیان صهیونیست را ثابت کند، ولی اخیرا این مطلب فاش و مسلم شد، به شرحی که میخوانید.
کیهان. سه شنبه ۲۲ خرداد ۵۹ مینویسد: «به تقاضای شاه مخلوع کشتار جمعه سیاه با تفنگهای گازی اسرائیل صورت گرفت. مطبوعات اسرائیل فاش ساختند که اسرائیل و مقامات دفاعی این کشور در اوج تظاهرات ملت ایران برای سرکوبی میتینگها و راه پیمائیها اسلحه و تفنگهای گازی در اختیار شاه گذارده بودند تا به مقابله با مردم قیام کند.»
روزنامه هاآرتص در شماره ۲۳ اکتبر و روزنامه «داوارد» در شمارههای ۱۰ و ۲۳ اکتبر و مجله نظامی سیکرا هود شیت در شماره ۳ نوامبر و روزنامه «معاریو» در شماره ۱۷ دسامبر ۱۹۷۸ دست به افشاگری زدهاند و نوشتهاند که چگونه به تقاضای شاه مخلوع ارتش اسرائیل با مقابله در تظاهرات مردم ایران فاجعهای به «جمعه سیاه» را به وجود آوردند.
بر اساس نوشته این مطبوعات، اسرائیل پس از افزایش موج تظاهرات مردم ایران یک پل هوائی از فرودگاه «لود» و فرودگاه نظامی «رامات داوید» از نزدیکی حیفا برای رساندن وسائل سرکوبی بدون خونریزی تظاهر کنندگان بر پا کرد... دولت اسرائیل همچنین یک گروهان کماندوی ورزیده و عامل سابوتاژ و عملیات شهری به وسیله هواپیماهای شرکت آل-آل به تهران اعزام داشت که تابع اداره اطلاعات ارتش اسرائیل است. فرمانده این گروهان «رهبعام زیبکی» بود. در این گروهان تعداد زیادی از یهودیان ایرانی که زبان فارسی را خوب میدانستند به چشم میخورد و کلیه افراد واحد ملبس به اونیفورم نظامی ارتش ایران بودند و مقامات ایرانی برای کتمان این موضوع شایع کردند که افراد این گروهان از بلوچستان به تهران آمدهاند.»
تحلیل محتوا و کارکرد:
این روایت، تمام ویژگیهای یک تئوری توطئه کلاسیک را داراست.
ساختار روایی: این متن با لحنی افشاگرانه، خود را به عنوان کاشف یک حقیقت پنهان معرفی میکند. با ارجاع به نامهای مشخص (روزنامهها، فرماندهان، فرودگاهها)، به خود ظاهری مستند و تحقیقی میبخشد، حال آنکه این ارجاعات عمدتاً از طریق یک منبع ثانویه (روزنامه کیهان پس از انقلاب) نقل میشوند و امکان راستیآزمایی مستقل آنها دشوار است.
کارکرد سیاسی: این نظریه، کارکردهای سیاسی روشنی برای نظام تازه تأسیس داشت:
۱. مشروعیتزدایی کامل از شاه: شاه نه تنها یک حاکم مستبد، بلکه «خائنی» معرفی میشود که برای سرکوب مردم خود، از دشمنترین دشمنان جهان اسلام یاری جسته است.
۲. تبرئه نهاد ارتش: با مقصر دانستن کماندوهای اسرائیلی ملبس به یونیفورم ارتش، راه برای پیوستن بدنهی ارتش به انقلاب و ادغام آن در ساختار جدید باز نگه داشته میشود. گناه از یک نهاد داخلی به یک عامل خارجی منتقل میشود.
۳. تثبیت گفتمان ضدصهیونیستی: این روایت، سیاست خارجی تهاجمی نظام جدید علیه اسرائیل را به صورت گذشتهنگر توجیه میکند و آن را پاسخی به دخالتهای پیشین اسرائیل در سرکوب ملت ایران نشان میدهد.
کارکرد روانی: مهمترین کارکرد این روایت، حل یک تضاد شناختی دردناک است: چگونه «ارتش ملی» به روی «ملت» آتش میگشاید؟ تئوری توطئه با معرفی یک عامل خارجی، این تضاد را به سادگی حل میکند و تصویری منسجم و قابل فهم از نبرد خیر (ملت) علیه شر (اتحاد سلطنت و صهیونیسم) ارائه میدهد.
تحلیل روایت دوم: توطئهی فلسطین و بیرونیسازی خیزش مردمی
در سوی دیگر طیف سیاسی، گفتمان سلطنتی نیز برای تبیین همان واقعه، به یک تئوری توطئه با ساختاری دقیقاً مشابه، اما با شخصیتهایی معکوس، پناه میبرد. این روایت که توسط چهرههایی، چون شجاعالدین شفا ترویج شده، مسئولیت آغاز خشونت را متوجه عامل خارجی دیگری، یعنی «چریکهای فلسطینی»، میکند:
«نمونه آشکاری از شرکت قاطع چریکهای فلسطینی در خرابکاریها و آتش سوزیها وبلوا آفرینیها و کشتارهای تهران... واقعهی خونین و معروف میدان ژاله... بود... گزارشهای عینی متعددی که همانروز از جانب خبرنگاران اعزامی همین جهان غرب در اینباره مخابره و منتشر شد، واقعیت فاجعه رابکلی غیر از این نشان میداد. از زمره این گزارشها، گزارش خبرنگار ویژه مجله معروف آلمانی «بونته» را برایتان نقل میکنم:
من و یک خبرنگارجوان آمریکائی که احساس میکردیم آنروز روزی بسیار حساس و خبرساز خواهد بود برای تهیه عکس و خبر مجبور شدیم به طبقه اول ساختما نیمه تمام که کسی درآن اقامت نداشت برویم. موقعیت ما طوری بود که میان قوای نظامی و تظاهراتکنندگان قرارداشتیم. درآنجا با چشم شاهد بودیم که تعداد زیادی از تظاهراتکنندگان که در صفوف اول جمعیت قرارداشتند خیلی به اعراب فلسطینی شبیه بودند. اینها بطور قطع ایران نبودند و سروصورتشان به شیوه اعراب با پارچه چهارخانه سفید وسیاه پوشانیده شده بود. کلیه آنها مجهز به سلاحهای خودکارساخت شوروی بودند و با شلیک گلوله بهطرف قوای انتظامی سعی میکردند سربازان رابرسرخشم آورند.»
بیشتر بخوانید:
مساله غامض یک اتفاق تاریخی ساده | اسطوره و واقعیت حادثه تاریخی ۱۷ شهریور چه بود؟
نخستین انتخابات تاریخ ایران چگونه برگزار شد؟
ارتش شاه چگونه به انقلابیون پیوست؟
تحلیل محتوا و کارکرد:
این روایت نیز آینهی تمامنمای ویژگیهای تئوری توطئه است.
ساختار روایی: در اینجا نیز یک «شاهد عینی» استثنایی (خبرنگار خارجی) وجود دارد که از یک موقعیت منحصربهفرد (ساختمان نیمهکاره)، به دانش پنهانی دست یافته که دیگران از آن بیخبرند. استفاده از کلیشههای بصری (چفیه، سلاح شوروی) برای القای فوری ارتباط میان اعتراضات و شبکههای تروریسم بینالمللی به کار رفته است.
کارکرد سیاسی: این نظریه نیز اهداف سیاسی مشخصی را دنبال میکند:
مشروعیتزدایی کامل از انقلاب: انقلاب ایران، نه یک خیزش مردمی اصیل، بلکه یک توطئهی خارجی معرفی میشود که توسط اتحاد «سرخ» (شوروی) و «سیاه» (اسلامگرایان رادیکال) و با عاملیت فلسطینیها اجرا شده است.
تبرئه نهاد دولت و ارتش: عملکرد نیروهای انتظامی، نه یک «کشتار»، بلکه یک «واکنش دفاعی» مشروع به حملهی تروریستهای مسلح بازتعریف میشود. مسئولیت آغاز خشونت کاملاً به گردن طرف مقابل انداخته میشود.
بازسازی تصویر رژیم گذشته: این روایت تلاش میکند تا تصویر رژیم پهلوی را از یک «نظام سرکوبگر» به یک «قربانی توطئههای بینالمللی» تغییر دهد.
کارکرد روانی: این روایت نیز برای حامیان نظام پیشین، یک تبیین آرامشبخش برای یک شکست تاریخی فراهم میکند. آنها نه توسط مردم خود، که توسط یک ائتلاف قدرتمند خارجی شکست خوردهاند. این تفسیر، از بار روانی پذیرش طردشدگی از سوی ملت میکاهد.
منطق مشترک در پس آینههای متضاد
چرا دو دشمن آشتیناپذیر، به داستانی با یک ساختار پناه میبرند؟ پاسخ، در کارکرد روانی و سیاسی «تئوری توطئه» نهفته است. تئوری توطئه، بیش از آنکه یک تحلیل باشد، یک مکانیسم دفاعی قدرتمند در برابر واقعیتی تحملناپذیر است.
واقعیت تحملناپذیر جمعه سیاه این بود که شکافهای عمیق سیاسی و اجتماعی در درون ایران، به نقطهی انفجار رسیده بود. این یک بیماری داخلی بود. اما پذیرش این امر، هر دو طرف را مجبور به خودانتقادی و پذیرش سهم خود از مسئولیت میکرد. تئوری توطئه، راه گریزی آسان از این مسئولیتپذیری دردناک است. این نظریهها، با عمل «فرافکنی»، هیولای درون را به بیرون پرتاب میکنند. تمام گناهان، ضعفها و خشونتهای داخلی، بر چهرهی یک «دیگری» بیگانه – چه اسرائیلی و چه فلسطینی – فرافکنده میشود. با این کار، «ما» پاک، معصوم و قربانی باقی میمانیم و «آنها» شریر مطلق و مسئول تمام تباهیها معرفی میشوند.
این یک جهانبینی ساده و آرامشبخش است. جهانی که در آن همهچیز روشن و قابل فهم است و نبردی میان خیر و شر در جریان است. اما بهای این آرامش، از دست دادن حقیقت و گرفتار شدن در یک چرخهی بیپایان از توهم و فرافکنی است. میراث این رویکرد، تعمیق و تثبیت «ذهنیت توطئهاندیش» در فرهنگ سیاسی ایران است. این ذهنیت، با تقلیل دادن تمام بحرانهای پیچیدهی داخلی به نقشههای دشمنان خارجی، امکان هرگونه تحلیل واقعبینانه، گفتوگوی ملی و پذیرش مسئولیت را از بین میبرد. واقعه ۱۷ شهریور نشان میدهد که چگونه در غیاب یک روایت ملی مشترک و مورد اعتماد، حافظه تاریخی یک ملت میتواند به میدان نبرد تئوریهای توطئهای تبدیل شود که هر یک، به جای روشن کردن حقیقت، تنها به دنبال توجیه مواضع خود و اهریمنسازی از دیگری هستند.



اگر تیراندازی از سمت سربازان هست، چرا خود سربازان گلوله نخوردند؟
تصاویر را سرچ کنید خودتون متوجه می شوید.
ولی ما هنوز دست از شرور نامیدن حاکم قبلی ایران برنداشتیم.
این دوری که پسرش برای تصاحب تاج و تخت پدر برداشته وجود نداشت اگر ما تاریخ را منصفانه روایت می کردیم.
ساده سازی مفاهیم به خیر و شر نشان دهنده ناتوانی ذهن ادم در حل مشکلات هست.